از شمارۀ

وصف راز

زیست‌نگاریiconزیست‌نگاریicon

چیزهایی که در تاریکی پنهان کردیم

نویسنده: مهدی نعیمیان راد

زمان مطالعه:3 دقیقه

چیزهایی که در تاریکی پنهان کردیم

چیزهایی که در تاریکی پنهان کردیم

در مورد راز جمله‌ی معروفی وجود دارد که می‌گوید: «چیزی را که تو نتوانسته‌ای پیش خودت پنهان نگه‌داری؛ دیگران هم حتماً برایت حفظ نخواهند کرد.» با این تعریف اساساً چیزی که افشا شده باشد در محدوده‌‌ی رازها نمی‌گنجد و راز، پوشیدگی و پنهانیِ سَر‌به‌مُهری‌ست که فقط در یک محدوده‌ی ذهنی خاص قابل‌تعریف و قابل‌توضیح است. اصلاً شاید به‌همین‌خاطر است که ما در حوزه‌ی رازهای شخصی فقط و فقط می‌توانیم در مورد رازهای خودمان حرف بزنیم. چون چیزهای دیگر، خارج از محدوده‌ی راز هستند و نهایتاً «یک آگاهی با دایره‌ی محدود آگاهان» به‌شمار می‌روند، از دو نفر تا صدها نفر.

 

با این حساب، ما هرروز در محیط اطراف‌مان حاملانِ رازها را می‌بینیم و هیچ‌گاه نخواهیم توانست به رازهای واقعیِ مطابق با تعریف بالا دست پیدا کنیم مگر در مورد خودمان.

 

به همین بهانه به رازهای شخصیِ خودم سر زدم تا ببینم آیا قابلیت دسته‌بندی، یا تعریف و محدود کردن دارند، یا نه؟ و خب... راستش این‌طور نبود.

 

رازها از یک اتفاق روزمره، از یک تلاقی معنادار، یا یک عادت معمولی؛ تا چیزهای سخت و زیان‌آور، تا شرم‌های دوران کودکی و اشتباهات مهلک و شادی‌های بزرگ را در برمی‌گیرند؛ از ترس‌ها تا شوق‌ها، از نوشته‌ها تا دیده‌ها، از تظاهراتِ روزمره تا دلایل واقعی پنهان‌شده پشت کلمات؛ از انتخاب معنادار یک مسیر تا رد کردن یک آهنگ وقتی در مترو عازم راهی هستی، از دلیل واقعی انتخاب یک لباس تا معنی دورِ نهفته در یک جمله دوپهلو که البته و قطعا کسی حدسش را نمی‌زند، اما منظور دقیق تو همان بوده... .

 

فکر می‌کنم همیشه چیزهای خیلی بزرگ‌تر را در تاریکی پنهان می‌کنیم و تاریکی خودش بزرگ‌ترین چیز در جهان است که این همه‌ راز را در خودش جا داده و حتماً چیزهایی بیشتر از قدرَسِ افکار ما را هم جایی در خودش گنجانده؛ شبیه جواب سوالاتی که در آینده برای‌مان پیش خواهد آمد و البته هیچ‌گاه جواب‌شان را پیدا نخواهیم کرد؛ چون قدمان به تاریکی‌های وسیع و بی‌انتهای دنیا نمی‌رسد و نخواهد رسید.

 

من فکر می‌کنم آن جهان بزرگ‌تری که در درون هر انسان وجود دارد هم تاریک است و اگر می‌خواهیم دلایل واقعی چیزهای درونیِ خودمان را پیدا کنیم هم باید به درون خودمان شیرجه بزنیم و جواب را از دل رازها و تاریکی‌های‌مان بیرون بیاوریم؛ البته اگر آن‌قدر نفس داشته باشیم که بتوانیم این پرتاب خودخواسته را تحمل کنیم.

 

در واقع روان‌شناسی هم چیزی جز همین تنفس مصنوعی‌دادن برای شیرجه‌زدن در اعماق تاریک هر انسان نیست. برای همین در تمام زمان تراپی احساس می‌کنیم همه‌ی حرف‌های تراپیست را خودمان هم می‌دانستیم. بله حقیقت دارد که هر چقدر هم به تاریکی ما نور تابانده شود؛ در این اصل کلی که منظره‌ی ‌مشاهده‌شده، جایی در درون ماست؛ تغییری به‌وجود نمی‌آید.

 

یک عصر تابستانی گرم به جاده‌ای که برایم سرشار از گونه‌های مختلف راز است، می‌روم و درحالی‌که کسی نمی‌داند که چنین جایی وجود دارد یا اگر بداند هم نمی‌داند رازدار و رازآلود است؛ مدتی در منظره‌ی موردعلاقه‌ام توقف می‌کنم. فکر می‌کنم من و رهگذرها به یک میزان برای هم عجیب هستیم و این فقط یک دلیل دارد: ما از رازهای هم آگاه نیستیم؛ از تاریکی‌های دیگران و خودمان بی‌خبریم و اگر هم شجاعانه در تاریکی‌ها دست ببریم؛ چیزی که هرکدام‌مان می‌فهمیم، تنها یک بخش کوچک و محدود از اصل پنهان‌شده است. در جاده دور می‌زنم و از تاریکی و راز خارج می‌شوم تا کم‌کم به روشنایی و روز برسم؛ درحالی‌که پشت سرم حجم تاریکی‌ها افزایش پیدا کرده و البته دوست‌داشتنی‌تر هم شده به دلایلی که البته راز هستند!

مهدی نعیمیان راد
مهدی نعیمیان راد

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.